بسیار شنیدهایم که مختصات کلی فرهنگ یک جامعه را میتوان از چگونگی موسیقی آن جامعه شناخت. در جوامع امروزی تنوع سلیقه مخاطبان باتوجهبه ارتباطات گسترده روزبهروز بههم نزدیکتر شده و ازسوی دیگر باعث کمرنگتر شدن برخی موسیقیهای خاص شده است. نعمت ارتباطات و رسانههای فعال امروزی میتواند باعث رشد و نمو مجدد آن دسته از هنرهای مردمی شود که در مقطعی از تاریخ گذشته رونق داشتهاند و با صنعتی شدن جهان، رونقشان رو به افول گذاشته است. در ایرانِ ما لایههای مختلفی از هنر موسیقی وجود داشته است که میتوان بهطورکلی آنها را در بخشهای موسیقی کلاسیک بهمعنای عام، موسیقی پاپ با تمام زیرشاخههایش و موسیقی محلی دستهبندی کرد. بهجرئت میتوان گفت تاکنون هیچ نگاه کارشناسی واقعگرایانهای به اقتصاد موسیقی دوخته نشده است؛ چراکه موسیقی در این سه رشته یا بهدنبال پیدا کردن جایگاه یا درحال تکمیل تجربیات خود بوده است.
موسیقیدانهای فعال در هر سه حوزه بهصورت کلی با نگاه و منش هنرمندانه، با تمامی سختیها و مشکلات ارائه هنر، پنجهدرپنجه بودهاند و همیشه با شغل دیگری، هزینههای زندگیشان را تامین کردهاند، ولی بهراستی موسیقی در حوزه اقتصاد هیچگونه بهرهوری نباید داشته باشد؟ سادهتر بگوییم موسیقی نمیتواند بهعنوان یک شغل، امنیت اقتصادی یک هنرمند را تأمین کند. بدیهی است که در جوامع پیشرفته، دیرزمانی است که موسیقی و هر هنر دیگری، جزو مشاغل پردرآمد و تأمینکننده نیازهای بسیار است؛ چراکه قوانین در اینگونه جوامع حاصل تجربهاند. در ایران ما اقتصاد برای موسیقی در سه شاخهای که گفته شد، بهصورت عام نتوانسته است جایگاه مطمئنی را کسب کند. اگر هم بهصورت محدود هنر موسیقی توانسته است برای هنرمندانش، معیشت مطمئنی را فراهم آورد، قطعا باید نشانههای آن را در شاخه موسیقی پرطرفدار پاپ یا هنرمندان تراز اول موسیقی سنتی جستوجو کرد. در دو بخش موسیقی پاپ و موسیقی سنتی، هنرمندان اجراکننده باتجربه دریافتند که باید با برنامهریزی، تبلیغات و ایجاد شبکههای ارتباطی، مخاطبان خود را افزایش دهند که این امر علاوهبر افزودن بر محبوبیت هنرمند، بازده اقتصادی هنرش را نیز افزایش میدهد.
سهم دولت و نهادهای مرتبط با هنر در اقتصاد هنری تا به امروز تقریبا هیچ بوده است و بهصورت بسیار موردی و کمرنگ، طرحهایی مانند طرح تکریم هنرمندان با گذشتن از هزاران سد قانونی، اجرایی میشود. آنچه در این میانه بغرنج است، صورتحسابها و هزینههای گزاف میلیاردی برای برگزاری جشنوارههایی است که تاکنون نتیجه ملموسی نداشتهاند. موسیقی پاپ باتوجهبه مخاطب گسترده میتواند متضمن اقتصاد هنرمندان اجراکننده باشد؛ چه ازطریق برگزاری کنسرت و چه ازطریق تولید و نشر آلبوم. موسیقی سنتی نیز در سطحی پایینتر بهمانند موسیقی پاپ درحالحاضر تاحدودی بسیار اندک میتواند تأمینکننده بخش کوچکی از نیازهای هنرمندان خود باشد. اما درحوزه موسیقی محلی، چشمانداز مثبتی را در بخش اقتصادی نمیتوان یافت. این نوع از موسیقی که درواقع جدیترین و تأثیرگذارترین نوع موسیقی حال حاضر جامعه ما(بهگمان نویسنده) است و بهعنوان سند معتبر هویت فرهنگی میتوان به آن امید بست، دچار مشکلات فراوانی است. مهمترین مشکلات را بدینگونه میتوان برشمرد:
۱- موسیقی محلی در زادگاه خود بهشکل موروثی از پدر به فرزندان انتقال مییابد. در گذشته زمانی که روستاها ازنظر کشاورزی و دامپروری دارای رونق بودند، هیچگاه مزیت اقتصادی هنر موسیقی برای هنرمندانش مطرح نبود اما در روزگار حاضر کمآبی، خشکسالی و مهاجرت روستاییان به شهرها باعث شده است که روستاییان ما بیش از پیش با معیشت زندگی در جدال باشند. بسیار طبیعی است که هنر و خصوصاً هنر موسیقی محلی جزو اولین قربانیان این جدال باشد، مگر اینکه یک هنرمند موسیقی محلی به امید مزایای هنرش، بتواند بخشی از معیشت زندگی خود را ازطریق موسیقی تأمین کند. درغیر اینصورت هیچ انگیزهای باعث نخواهد شد که پدر هنرمند یک خانواده، هنرش را برای فرزندان بهارث بگذارد یا رغبتی در فرزندان برای یادگیری آن هنر بهوجود آید.
۲- موسیقی محلی مانند موسیقی پاپ و سنتی، دارای صحنه و تریبونهای شهری نیست که بتواند مخاطب فراوان را برای هر اجرا به سالن بکشاند.
۳- موسیقیدانهای محلی معمولا هنرمندانی هستند که ارتباط اندکی با رسانهها برای تبلیغ خود و هنرشان دارند و ... در جمعبندی بهنظر میرسد بخشنامهها و قوانین درباره موسیقی و همچنین سیاستهای کلان، نیازمند حضور و نگاه یک تیم اقتصادی قوی است؛ چراکه ادامه حیات موسیقی خصوصاً موسیقی محلی در گرو چگونگی اقتصاد معیشتی خواهد بود. امید است سیاستگذاران این بخش، اقدام مؤثری در این باره انجام دهند.
محمد حقگو
دکترای آهنگسازی و پژوهشگر موسیقی مقامی
منبع: شهرآرا آنلاین