آهنگ آتش عطش از احسان خواجه امیری
از خون برادر به زمین ریخته آن روز
سروی به بلندای زمان سایه ی حق شد
آه جان من به لب آمده از کفر بعد از این
خون … که سرمایه ی حق شد
آتش به عطش می زند این راز نخوانده
آب است که لب تشنه ی لبهای تو مانده
از هرچه که سخت است گذشتن تو گذشتی
کوتاه ترین راه تو را ساده رسانده
♫♫♫
در آغوشش آتش و خون تب و اشک و عطش همه زیباییست
ظهر تاریکی که برایش کشته شدی شب رویاییست
بعد از طوفان شوق اسیران پشت عزا را لرزانده
سیل تو در یاد کویران خاطره دریا مانده
معشوقه اگر جان تو را خواست رهاییست
بگذار خودش هرچی که دادست بگیرد
در ظاهر اگر قصه بلا بود ولی عشق هاشقتر از آن است
که با مرگ بمیرد